(ارسال در شهریور 1392)
من اکنون 30 سال دارم و این اتفاق هنگامی برایم رخ داد که 13 ساله بودم. در آن روز من به همراه خانواده و تعدادی از فامیل به باغ یکی از اقوام رفته بودیم که بزرگ بود و استخری نیز داشت. آن روز من و چند نفر دیگر در استخر مشغول آب تنی بودیم. من بدون اینکه شنا بدانم وارد قسمت عمیقتر استخر شدم ولی به زیر آب رفتم و نمیتوانستم تنفس کنم. با اینکه چندین نفر در استخر بودند، کسی متوجه به زیر آب رفتن و غرق شدن من نشد. من دست و پا میزدم و برای نجات خودم و تنفس تقلا میکردم، ولی بیفایده بود. میتوانستم اطرافم را ببینم که پر از آب بود ولی با نرسیدن اکسیژن به من کم کم فضای اطراف تیرهتر میشد، تا جائی که دیگر تقریباً در تاریکی کامل بودم. ولی این حالت زیاد به طول نیانجامید و ظرف مدت بسیار کوتاهی وارد محیط و فضائی شدم که آرامش آن بیانتها و غیر قابل توصیف بود. در فاصلهای دور نوری میدیدم و احساس میکردم که از چیزی شبیه به یک تونل عبور کرده و به سمت نور میروم. گرچه این واقعاً یک تونل نبود، «تونل» بهترین تشبیهی است که میتوانم برای آن بکنم. ناگهان خود را معلق در هوا و در ارتفاع چند متری بالای استخر یافتم. من از بالا هرآنچه که اتفاق میافتاد و تکاپوی افراد را برای بیرون کشیدن و نجات بدنم میدیدم.
ارتفاع من به تدریج افزایش مییافت و منظرۀ استخر پایین کوچک و کوچکتر میشد. در همین حال متوجه بالای سرم و آسمان شدم و دیدم که در آسمان چیزی شبیه به حفرۀ ورودی یک تونل میبینم. این حفره تاریک بود و در انتهای آن نور بسیار درخشانی دیده میشد که من را به شدت به سوی خود جذب میکرد. فضای دنیای فیزیکی (آسمان و ابرها) در اطراف حفرۀ ورودی این تونل با حالتی اعوجاج یافته به نظر میرسید. من میتوانستم همه جا را در آن واحد ببینم ولی در عین حال میتوانستم توجه خود را به سمت صحنهای خاص متمرکز کنم، چه تونل بالای سرم و چه اتفاقات پایین در استخر. همانطور که ارتفاع من افزایش مییافت و به سمت حفرۀ ورودی تونل کشیده میشدم دیدم که بدن من را از آب بیرون کشیدند و آن را در کنار استخر خوابانده و به قلب من ماساژ دادند و به دهان من تنفس مصنوعی وارد می کردند. من تقریباً در لبۀ حفرۀ ورودی تونل بودم و نزدیک بود وارد آن بشوم که ناگهان با شدت به طرف بدنم در کنار استخر کشیده شدم و در یک آن چشمانم را باز کرده و دیگران را بالای سرم دیدم. من شروع به سرفه شدید و بالا آوردن آب کردم.
حدود 7 یا 8 سال بعد از این اتفاق من برای خانوادهام جزئیات آنچه را که در آن روز در سن 13 سالگی دیده بودم تعریف کردم. من گفتم که چه کسی بدنم را از آب بیرون کشید و اینکه هر کسی چه کاری میکرد که معلوم شد همه درست بوده است.
من از آن زمان توانائیهای خاصی پیدا کردهام، در حس کردن و انتقال انرژی به دیگران، انرژی درمانی، دیدن موجوداتی غیر مادی و ارتباط با آنها، و گاهی دیدن آینده. من علاقۀ خاصی به متافیزیک و عالم ماوراء و ابعاد دیگر زندگی و جهان یافته ام و همواره در تلاشم که از این توانائیهای خود برای کمک به دیگران استفاده کنم.