جرج لوکاس (George Lucas)، کارگردان و فیلم ساز مشهور هالیوود که از جمله فیلمهای او میتوان جنگ ستارگان (فیلم ساز و کارگردان) و ایندیانا جونز (جلوههای ویژه) را نام برد، در سن 18 سالگی برخورد بسیار نزدیکی با مرگ داشت. درست سه روز قبل از فارقالتحصیلی از دبیرستان، او یک تصادف رانندگی بسیار شدید داشت.
او می گوید: «هیچ کس نمیباید از چنان تصادفی جان سالم بدر ببرد. میدانستم که علت و منظوری داشت که من زنده ماندهام و تصمیم گرفتم که بقیۀ عمرم را صرف این کنم که این علت و منظور را پیدا کنم. من در اثر تصادف مرده اعلام شدم ولی در بیمارستان دوباره توانستند من را احیاء کنند… چنین اتفاقاتی اعتقادات مردم را تغییر میدهد ولی من فهمیدم که بیشتر دید من با مشاهدۀ زندگی از آن زمان به بعد شکل گرفته است… فلاسفه و عقلا و اهل حکمت در طول اعصار سعی کردهاند معمای زندگی و ادراک را شرح دهند و هر یک تئوریهای خود را دارند. ولی این در همۀ آنها مشترک است که حیات و بودن قابل توضیح و تشریح نیست. علت و عامل حیات، حیات است. چرائی وجود ندارد و حیات ماوراء علت و چرا است. به نظر میرسد در سطحی روحانی تمام ما صرفنظر از شکلها و قالبهای گذرا و مختلفی که حیات در آنها تجلی مییابد به هم متصلیم. به نظر من همۀ ما در یک نیروی واحد یا روح و ادراک جمعی مشترک که تبلورهای منفرد زندگی در افراد و موجودات است مشترکیم. قسمتی از وجود ما به تمام شکلهای مختلف حیات و به سایر موجودات و حتی سیارات و تمامی جهان هستی متصل است. آن را نمیتوان با هیچ کلام یا تئوری یا پروسۀ فکری توضیح داد یا فهمید. من اعتقاد دارم همۀ ما در اعماق خود این حقیقت را میدانیم، حتی اگر ضمیر خودآگاه و فکر ما متوجه آن نباشد. هر موجودی در نهایت سعی دارد که به هارمونی و هماهنگی با این نیروی واحد حیات دست یابد. و برای فهمیدن اینکه تمام زندگی راجع به چیست، ما به عشق و شفقت به تمامی حیات و کمک و دست گیری بدون هیچ چشم داشت و شائبه به هر آنچه که زنده است میرسیم. این پیام تمامی ادیان و پیامبران است.»