کاساندرا موسگراو (Cassandra Musgrave) که به صورت نارس (قبل از 9 ماه) متولد شده بود در طول عمر خود چندین تجربۀ نزدیک به مرگ داشت. ولی عمیقترین تجربۀ او در سن 23 سالگی در حالی که مشغول اسکی روی آب بود اتفاق افتاد و او را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده و زندگی او را دگرگون کرد [54]. او در حال اسکی روی آب تعادل خود را از دست داده و افتاد و طناب قایق موتوری که او را میکشید به دور او پیچیده و او را به زیر آب کشید. دوستانش در قایق به جای نگاه به عقب و مراقب او بودن مشغول صحبت و خنده بودند و متوجه این اتفاق نشدند، و چون فکر میکردند که او هنوز در حال اسکی است با سرعت به راندن قایق ادامه دادند. او در حالی که زیر آب بود و به تقلای خود برای نفس کشیدن ادامه میداد احساس کرد که از بدن خود خارج میشود و بعد از چند لحظه بدن خود را از بالا و زیر آب که به دنبال قایق و کشیده میشد دید. او دوستان خود را در قایق و همچنین پسر 4 سالۀ خود را که از دور در ساحل مشغول بازی بود میدید.
در آن موقع او احساس کرد که از درون تونلی تاریک با سرعت به سوی مکانی درخشان در حرکت است که قبلاً آنجا بوده است. در انتهای تونل او به سرزمینی بسیار زیبا و پر از گلهای رنگارنگ و متنوع رسید. سپس او خود را در جهانی دیگر یافت که در آن ستارگان درخشان بی شماری در تمامی اطراف او بودند و تا بینهایت ادامه داشتند. او در مورد دنیای دیگر میگوید “در آن جهان انسان تمامی چیزها را میداند و به اسرار هستی دسترسی دارد.” او میدید که زمین جای سختی برای زندگی است ولی طرح و هدفی الهی برای آن وجود دارد و در نهایت همه چیز درست خواهد بود. او میدید که زمین در حال تحول است و سالهای بین 1992 تا 2012 سالهای مهمی در انتقال زمین و آماده شدن آن برای حوادث آینده خواهند بود. او میدید که زمین زنده است و امواجی از نور مرتباً از دنیای دیگر به سوی زمین فرستاده میشوند تا آن را التیام ببخشند زیرا در اثر رفتار انسانها و نوع بهره برداری آنها از منابع آن، این سیاره دچار دردها و جراحتهای بسیاری شده است.
او میدید که در آینده نزدیک تغییرات زیادی در سطح زمین رخ خواهد داد: زمین لرزههای متعدد و شدید، تغییرات سطح دریاها، جابجا شدن قطبهای زمین، آب شدن و شکسته شدن یخهای بزرگ قطبی، و بلاخره تلف شدن دسته دستۀ بسیاری از مردم روی زمین. مردمی که میمیرند آنانی هستند که روح آن ها تحمل این تغییرات را ندارد و برای تکامل باید به جایی دیگر منتقل گردد در حالی که کسانی که از نظر رشد روحی خود را آماده کردهاند از بلایای این اتفاقات محافظت خواهند شد. او میدید که ارواح انسانها خود زمان مرگ خود را انتخاب میکنند، و او دید که به مدت سه روز زمین در تاریکی فرو خواهد رفت. او همچنین دریافت که بعضی از این بلایا میتوانند با دعا و ارتباط مردم با عالم بالاتر کاهش یافته یا به کلی مرتفع گردند. مارتا در ادامه میگوید ” بعضی از قسمتهای زمین بیشتر از بقیه تحت تأثیر این حوادث خواهند بود، بعنوان مثال ساحل شرقی آمریکا به طور غیر منتظرهای دچار زمین لرزه میگردد، ژاپن به زیر آب اقیانوس خواهد رفت و دود آتشفشانها تا مدتی جلوی رسیدن نور خورشید به زمین را خواهند گرفت.”
مارتا میگوید ما از نظر روحانی نوعی فراموشی داریم و دانشی را که قبل از تولد داشتهایم در این دنیا از خاطر بردهایم. برای هریک از ما درجۀ بالاتری از آگاهی وجود دارد و خیلی مهم است که با عبادت و ارتباط با عالم بالاتر ضمیر خود را به سوی این آگاهی بیدار کنیم… به روح مارتا این انتخاب داده شد که در آن عالم باقی مانده یا به بدنش برگردد. او به خاطر پسر کوچک و سایر اطرافیانش به بدن خود بازگشت و دوستانش در قایق بلاخره او را دیده و از آب بیرون کشیدند و درقایق به او تنفس مصنوعی دادند. وقتی مارتا به ساحل برمیگردد پسرش به سوی او دویده و میگوید: “مامان، چرا برگشتت این قدر طول کشید؟ من فکر کردم که دیگر هرگز برنمیگردی!” او فهمید که به نوعی پسرش مرگ او را حس کرده بود. بعد از این اتفاق زندگی مارتا به کلی عوض شد و احساس سبکی و انرژی عالم دیگر برای مدتی با او بود و حتی میتوانست انرژیهای مردم را در اطراف بدن آن ها ببیند. تمامی این اتفاقات سالها پیش برای مارتا رخ داد، هنگامی که سخنی در مورد NDE نبود و به ندرت کسی در مورد آن اطلاعی داشت.