جمعه - 26 اردیبهشت - 1404
ارسال تجربه‌های شخصی
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
در آغوش نور
  • تجربه‌های نزدیک به مرگ
    • تجربه‌های ایرانی
    • تجربه‌های غیر ایرانی
    • تجربه افراد مشهور
    • تجربه‌های کوتاه
    • تجربه‌های صوتی
    • تجربه‌های کودکان
    • تجربه‌های گروهی
    • ‌تجربه‌های منفی یا ترسناک
    • اتفاق‌های آینده
  • تجربه‌های شبه نزدیک به مرگ
    • تجربه‌های شبه NDE ایرانی
    • تجربه‌های شبه NDE غیرایرانی
  • مقاله‌ها و نقطه نظرها
  • گفت‌وگوها
  • کتاب
  • تجربه‌های نزدیک به مرگ
    • تجربه‌های ایرانی
    • تجربه‌های غیر ایرانی
    • تجربه افراد مشهور
    • تجربه‌های کوتاه
    • تجربه‌های صوتی
    • تجربه‌های کودکان
    • تجربه‌های گروهی
    • ‌تجربه‌های منفی یا ترسناک
    • اتفاق‌های آینده
  • تجربه‌های شبه نزدیک به مرگ
    • تجربه‌های شبه NDE ایرانی
    • تجربه‌های شبه NDE غیرایرانی
  • مقاله‌ها و نقطه نظرها
  • گفت‌وگوها
  • کتاب
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
در آغوش نور
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

گفت‌وگو با دکتر بروس گریسون: آیا آگاهی توسط مغز ایجاد می‌شود؟

استاد بازنشسته روانپزشکی و علوم عصبی رفتاری دانشگاه ویرجینیا

1403/04/15
A A

ریچارد مارتینی

[ریچارد مارتینی کارگردان، تهیه کننده، فیلمنامه نویس و روزنامه نگار آزاد آمریکایی است.]

من یک دهه است که از مردم که تحت هیپنوتیزم عمیق قرارگرفته‌اند فیلمبرداری می‌کنم.

فضای عجیب است، در بحبوحۀ نویسندگی و کارگردانی فیلم‌های بلند سینمایی («محدود کن»، «تو نمی‌توانی عاشق شوی»، «دوربین/سگ شماره 15»)، کار روی یک فیلم مستند دربارۀ مایکل نیوتن، یک هیپنوتیزم درمانگر از لس آنجلس که حرفه خود را صرف مصاحبه با افراد تحت هیپنوتیزم عمیق کرده بود تا ببیند آنها در مورد زندگی پس از مرگ چه می‌توانند به او بگویند، را آغاز کردم.

یکی از دوستان نزدیک من، لوانا آندرس، در سال 1996 درگذشت، اما شروع به «ملاقات» با او در رویاها، گاهی اوقات خیال و راه های دیگر کردم که باعث می‌شد فکر کنم او هنوز باید «در جایی از هستی» وجود داشته باشد. همانطور که در کتاب و مستندم “Flipside” آمده است، من تجربه «پیدا کردن او» را در حالی که تحت هیپنوتیزم عمیق بودم، داشتم و 12 مورد فیلمبرداری شده خود را به دکتر گریسون در دانشگاه ویرجینیا ارائه دادم. (من تا به امروز 45 مورد فیلمبرداری کرده‌ام و هزاران مورد از پرونده‌های دکتر هلن وامباخ و مایکل نیوتن را یک دهه بعد بررسی کرده‌ام.) همه آنها چیزهای نسبتاً مشابهی در مورد «زندگی پس از مرگ» می‌گویند.

این تحقیق من را به پیش دکتر گریسون هدایت کرد، جایی که او برای چندین دهه در مورد تجربیات نزدیک به مرگ تحقیق کرده است. او دفتر خود را به من نشان داد که در آن صدها مطالعه موردی هنوز بررسی نشده باقی مانده است. او پدرخوانده جامعه علمی در این زمینه به حساب می‌آید و همراه با دکتر سام پرنیا (پروژه «حقیقت») صدها مورد از رویدادهای نزدیک به مرگ را ثبت کرده است. مقیاس نحوه قضاوت در مورد تجارب نزدیک به مرگ به نام دکتر گریسون نامگذاری شده است.[«مقیاس (ان دی ئی) گریسون» (Greyson NDE Scale)]

پس از ملاقات با او، این سخنرانی فوق‌العاده را که او در دارامشالا دربارۀ ضمیر و ادراک انجام داد، یافتم. آن را رونویسی کردم، برایش فرستادم و به صورت سؤال درآوردم تا بتواند در مورد آنها نظر بدهد. او می گوید: «آگاهی فقط توسط مغز ایجاد نمی شود.» سؤالات من به صورت مورب و پاسخ‌های او با خط معمولی است.

مصاحبه با دکتر چارلز بروس گریسون، پزشک و عضو ممتاز انجمن روانپزشکی آمریکا

استاد روانپزشکی کارلسون- استاد بازنشسته روانپزشکی و علوم عصبی رفتاری- مدیر سابق بخش مطالعات ادراکی، گروه روانپزشکی و علوم عصبی رفتاری دانشگاه ویرجینیا

  • ریچارد مارتینی: سوالی که همه می خواهند بدانند. آیا آگاهی در خارج از مغز وجود دارد؟ و آیا شواهد علمی در این مورد وجود دارد؟

دکتر بروس گریسون: اکثر دانشمندان غربی تصور می‌کنند که هوشیاری به نوعی توسط مغز تولید می‌شود. البته شواهد زیادی برای این موضع وجود دارد، شواهد عقل سلیم از زندگی روزمره ما. وقتی بیش از حد الکل می‌نوشید یا به سرتان [ضربه] می‌زنند، خیلی واضح فکر نمی‌کنید. ما همچنین شواهد پیچیده تری از علم در مورد ارتباط بین مغز و آگاهی داریم. ما می‌توانیم فعالیت الکتریکی مغز را در حین انجام انواع خاصی از کارهای ذهنی اندازه‌گیری کنیم، می‌توانیم قسمت‌هایی از مغز را تحریک کنیم و تجربیات حاصل را ثبت کنیم و می‌توانیم قسمت‌هایی از مغز را حذف کنیم و اثرات آن را بر رفتار مشاهده کنیم..

همه این شواهد نشان می‌دهند که مغز واقعاً در تفکر، ادراک و حافظه نقش دارد، اما لزوماً نشان نمی‌دهد که مغز باعث این افکار یا خاطرات می‌شود. همانطور که به صحبت‌های من گوش می‌دهید، فعالیت الکتریکی در لوب گیجگاهی مغز شما وجود دارد، اما آیا این به معنای مغز شما است یا نشان می دهد که لوب گیجگاهی شما صدای من را تولید می‌کند؟ به هیچ وجه – همه مطالعاتی که نواحی مرتبط مغز با عملکردهای ذهنی مختلف را نشان می‌دهند، فقط همبستگی را نشان می‌دهند، نه علیت.

  • آیا می گوئید این امکان وجود دارد که افکار توسط مغز ایجاد نشده باشند؟

افکار، ادراک و خاطرات می‌توانند در یک آگاهی در جایی جدا از مغز اتفاق بیفتند، اما سپس توسط مغز دریافت و پردازش می‌شوند. بسیار شبیه تلفن، رادیو یا تلویزیون؛ سیگنال، پیام در جای دیگری ایجاد شده است، اما تلفن همراه شما برای دریافت و پردازش پیام ضروری است. اگر بخواهیم فعالیت الکتریکی داخل تلفن همراه شما را اندازه گیری کنیم، می‌توانیم نشان دهیم که بخش های خاصی از تلفن همراه در شنیدن پیام شما نقش داشته است. اما ثابت نمی‌کنیم که پیام از تلفن همراه شما می‌آید، مشابها نمی توانیم ثابت کنیم افکار از مغز ما سرچشمه می‌گیرند.

  • این چگونه با علم ماتریالیستی غربی مطابقت دارد؟

علم غربی همه چیز را به اجزای سازنده آن تجزیه می‌کند که مطالعه کل را آسان می کند. اما اجزاء سازنده گاهی مانند کل عمل نمی‌کنند. مغز از میلیون‌ها نورون تشکیل شده است – اما یک نورون نمی‌تواند یک فکر را فرموله کند، یک نورون نمی‌تواند احساس عصبانیت یا سردی کند. به نظر می‌رسد که مغزها می‌توانند فکر و احساس کنند، اما سلول های مغز نمی‌توانند.

ما نمی‌دانیم که شما به چند نورون نیاز دارید تا یک فکر را فرموله کنید و نمی‌دانیم که چطور مجموعه نورون‌ها ممکن است بتوانند فکر کنند در حالی که یک نورون منفرد نمی‌تواند. دانشمندان با گفتن اینکه مغز یک «ویژگی برآمده»[در فلسفه، نظریه سامانه‌ها، علم و هنر، هنگامی رخ می‌دهد که “کل چیزی بزرگتر از جمع اعضا باشد”] است، این مشکل را حل می‌کنند. وقتی توده‌ای بزرگ از سلول‌های مغز به هم می‌رسند، فکر ایجاد می‌کند. معنی آن چیست؟

ما هیچ ایده ای نداریم که این به چه معناست. گفتن چیزی که یک «ویژگی برآمده» است راهی برای گفتن این است که رازی است که نمی‌توانیم توضیح دهیم. در واقع هیچ مکانیسم شناخته شده‌ای وجود ندارد که فرآیندهای فیزیکی در مغز (یا هر جای دیگری) نشان دهد که مغز بتواند تجربیات، افکار، ادراکات یا خاطرات را تولید کند.

دیدگاه ماتریالیستی از جهان نمی‌تواند به این موضوع بپردازد که چگونه مغز می‌تواند یک فکر یا احساس یا در واقع هر کاری که ذهن انجام می‎دهد، را تولید کند. با این حال، علیرغم اینکه نمی‌دانند چگونه می‌تواند کار کند، اکثر دانشمندان علوم اعصاب همچنان این دیدگاه ماتریالیستی قرن نوزدهمی را حفظ می‌کنند که مغز، به روشی معجزه‌آسا که ما نمی‌فهمیم، آگاهی تولید می‌کند. آنها شواهدی را که نشان می‌دهد هوشیاری در شرایط شدید، می‌تواند بدون مغز ما بسیار خوب عمل کند را کم اهمیت شمرده یا نادیده می‌گیرند.

  • چگونه به این باور رسیدیم که مغز منبع فکر است؟

در قرن نوزدهم در غرب، با شروع داروین، مردم شروع به پژوهش در این موضوع کردند که مغز فیزیکی ممکن است منبع احساسات ما باشد. در قرن گذشته، دانشمندان ماتریالیست ما بر اساس مکانیک کلاسیک نیوتنی به سمت این حرکت کردند که آگاهی چیزی بیش از محصول جانبی مغز در حال کار نیست. واتسون روانشناس که رفتارگرایی را ایجاد کرد، نوشت که مغز به همان اندازه به آگاهی نیاز دارد که علم شیمی و فیزیک به آن نیاز دارند.

همچنین بخوانید  گفت‌وگو با دکتر کنت رینگ؛ «هرگز آن آدم سابق نمی‌شوید»

(پانوشت: جان بی واتسون یک روانشناس آمریکایی بود که مکتب روانشناسی رفتارگرایی را تأسیس کرد. واتسون از طریق رویکرد رفتارگرایانه خود، تحقیقاتی را در مورد رفتار حیوانات، تربیت کودک و تبلیغات انجام داد. واتسون در کتاب خود «رفتارگرایی» استدلال کرد که وجود زندگی ذهنی نادرست است. ویکی)

  • تئوری کوانتومی چگونه بر این حوزه تأثیر گذاشته است؟

در حالی که واتسون در روانشناسی این کار را انجام می داد، از قضا، فیزیکدانان از آن به سمت فیزیک کوانتومی دور می‌شدند، که نمی‌توانست بدون نقش آگاهی در جهان فرموله شود. همانطور که دانشمند دانشگاه ییل، هارولد جی موروویتز می نویسد: «انگار این دو رشته در دو قطار سریع السیر هستند که در جهت مخالف هم حرکت می کنند و متوجه اتفاقاتی که در مسیر ریل‌ها در حال رخ دادن است، نیستند.»

(پانوشت: «فیزیکدانان، در مواجهه با شواهد تجربی قانع‌کننده، از مدل‌های کاملاً مکانیکی جهان دور شده و به سمت دیدگاهی رفته‌اند که نقش ذهن را در همه رویدادهای فیزیکی جدایی‌ناپذیر می‌بیند. گویی این دو رشته در دو قطار سریع السیر بودند و در جهت مخالف هم حرکت می کردند و متوجه اتفاقاتی که درمسیر ریل ها می افتد نبودند. «ذهن را دوباره کشف کرد» نوشته هارولد جی. موروویتز. از روانشناسی امروز، اوت 1980.)

فیزیک کلاسیک نیوتنی مدل خوبی برای اجسام عادی بود که با سرعت های عادی حرکت می‌کردند. در مورد اجسامی که به سرعت نور نزدیک می‌شوند، تنها 100 سال پیش بود که شاهد محدودیت‌های مدل کلاسیک نیوتن و نیاز به دیدگاه های جدید بودیم. نتیجه فیزیک کوانتومی بود که جهان را به گونه ای توضیح داد که فیزیک نیوتنی نمی توانست. اما بهایی که دانشمندان پرداختند این بود که بگویند آگاهی مستقل از ماده است، همینطور رابطه ذهن/مغز. تنها زمانی که رویدادهایی را تجربه می‌کنیم، مانند آنچه در هنگام نزدیک شدن به مرگ اتفاق می‌افتد، نیاز به الگوی متفاوتی پیدا می‌کنیم.

  • چگونه در کاری که در حال حاضر انجام می‌دهید مشارکت کردید؟

در اواسط دهه 1960، چستر کارلسون، که زیراکس را اختراع کرد، شروع به بخشش ثروت خود کرد. او به همسرش گفت که تنها آرزوی او این است که مردی فقیر بمیرد. همسرش او را با بودیسم آشنا کرد و او در ادامه بودجه تعدادی از مراکز بودایی در نیویورک را تامین کرد. اما کارلسون همچنین یک دانشمند بود و به دنبال یک عصب شناس غربی بود که علاقه‌مند به تحقیق در مورد تناسخ باشد. او ایان استیونسون را پیدا کرد – بودجه ای را برای تأسیس بخش تحقیقاتی به دانشگاه ویرجینیا اهدا کرد و پروفسور استیونسون تمام وقت خود را وقف مطالعه تناسخ کرد.

من از اوایل دهه 1970 با پروفسور استیونسون کار کردم که مشغول آموزش بود تا به عنوان روانپزشک در دانشگاه ویرجینیا کار کند. تحت هدایتگری او، من انواع تجربیات انسانی را مطالعه کردم که نشان می‌داد هوشیاری جدا از مغز عمل می‌کند، اما در درجه اول بر تجربیات نزدیک به مرگ (NDE) تمرکز کردم، تجربیات پیچیده‌ای که مردم در آستانه مرگ دارند، زمانی که مغز در حال خاموش شدن است. ده سال پیش، دکتر استیونسون بازنشسته شد و من به عنوان مدیر بخش تحقیقاتی جانشین او شدم.

  • در [کتاب] «ذهن تقلیل‌ناپذیر» شما استدلال می‌کنید که راه‌های متعددی وجود دارد که آگاهی در خارج از یک مغز فعال وجود دارد. می‌شود توضیح بیشتری بدهید؟

چهار ردیف شواهد برای بررسی وجود دارد. شماره یک بازیابی هوشیاری غیرقابل توضیح برای افرادی است که برای مدت طولانی، چند لحظه یا چند روز، قبل از مرگ خود بیهوش بوده‌اند. شماره دو، هوشیاری پیچیده در افرادی با حداقل بافت مغز است. شماره سه به طرز شگفت‌انگیزی آگاهی پیچیده در تجربه‌کنندگان نزدیک به مرگ است، زمانی که مغز کار نمی‌کند یا در سطح پایین‌تری کار می‌کند. و شماره چهار؛ کودکان خردسالی که جزئیات زندگی گذشته را به یاد می‌آورند.

اولین پدیده چالش برانگیز، بهبودی غافلگیرکننده بیمارانی‌ست در بستر مرگ که عملکردهای ذهنی آنها مدت‌ها از بین رفته بود. آنها اندکی قبل از مرگ، بازگشت غیرمنتظره ای از عملکرد مغز را تجربه می‌کنند. این در 250 سال گذشته در ادبیات پزشکی گزارش شده، اما توجه کمی به آن شده است. مواردی از افرادی منتشر شده است که از تومورها، سکته‌های مغزی، مننژیت، آلزایمر، سایر دمانس‌ها، اسکیزوفرنی و اختلالات خلقی رنج می‌برند، که همه آنها مدت‌ها قبل توانایی فکر کردن یا برقراری ارتباط را از دست داده بودند. در بسیاری از این بیماران، شواهدی از اسکن یا کالبد شکافی مغزی وجود داشت که مغز آنها تحلیل رفته است، اما در همه این موارد، وضوح ذهنی در آخرین دقایق، ساعت‌ها یا روزهای قبل از مرگ بیمار بازگشته است.

ما 83 مورد را در ادبیات پزشکی غربی شناسایی کرده‌ایم – و حساب‌های منتشر نشده دیگری را جمع‌آوری کرده‌ایم. بهبودی کامل آگاهی درست قبل از مرگ تجربه معمولی نیست. در سال 1884 دانشمندی ثابت کرد که این مورد در 13 درصد از بیمارانش که فوت کرده‌اند رخ داده است. با این حال، در تحقیقات اخیر در مورد موارد پایان عمر در بریتانیا، 70 درصد پرستاران مشاهده کردند که بیماران مبتلا به زوال عقل، در آخرین ساعات قبل از مرگ خود کاملاً روشن بین می‌شوند.

هیچ مکانیسم فیزیولوژیکی شناخته شده‌ای برای [بیان] این اتفاق وجود ندارد – در واقع نادر است، اما این واقعیت که اتفاق افتاده است نشان می‌دهد که پیوند بین آگاهی و مغز، پیچیده تر از آن چیزی است که ما معمولاً فکر می‌کنیم. انگار مغز آسیب‌دیده مانع از آگاهی فرد می‌شود، اما وقتی مغز در نهایت شروع به مردن می‌کند، آگاهی از چنگ مغز در حال تحلیل رها می‌شود.

  • در مواردی که ذکر می‌کنید، افرادی که بافت مغزی کمی دارند یا اصلاً بافت مغز ندارند، چطور؟

جان لوربر، که متخصص کودکان مبتلا به هیدروسفالی یا «آب روی مغز» (که معمولاً منجر به نابینایی و مشکلات دیگر می‌شود) بود، ده‌ها نفر را با هیدروسفالی شدید توصیف کرد، اما به نظر می‌رسید که زندگی عادی دارند. در نمونه‌ای از کودکانی که مایع مغزی نخاعی در 95 درصد جمجمه آنها وجود داشت، نیمی از آنها ضریب هوشی بالاتر از صد داشتند. سی سال پیش راجر لوین مقاله‌ای در مورد کار لوربر در مجله ساینس منتشر کرد با عنوان «آیا مغز شما واقعاً لازم است؟»

اکنون بهترین درک ما از مغز طبیعی این است که ساقه مغز، سیگنال‌های حرکتی و حسی را به مخچه و نخاع می‌فرستد و عملکردهای قلب، تنفس، سطح بیداری و غیره را یکپارچه می کند، اما ساقه مغز ارتباطاتی برای انجام عملکردهای شناختی بالاتر، مانند تفکر، ادراک و غیره ندارد. این فقط در قشر مغز اتفاق می‌افتد که برخی از کودکان آن را ندارند. آنها نمی‌توانستند هر نوع فکری را فرموله کنند چه رسد به اینکه در یک سطح فکری عادی کار کنند.

در مورد مطالعات لوربر در مورد از دست دادن قشر مغز، او موردی از یک دانشجوی دانشگاه شفیلد را گزارش می‌دهد که ضریب هوشی 126 داشت و مدرک ریاضی را گذرانده بود، اما هیچ ماده مغزی قابل تشخیصی نداشت زیرا قشر مغزش [کورتکس] به دلیل هیدروسفالی به شدت کاهش یافته بود. (ویکی پدیا: جان لوربر)

همچنین بخوانید  گفت‌وگو با دکتر جفری لانگ: «هزار تجربه نزدیک به مرگ چه چیزهایی درباره مرگ به ما می‌آموزد؟»

(پاورقی 2: یک مطالعه آکسفورد مردی را نشان می دهد که دچار آسیب شدید مغزی شده بود و در عین حال قادر بود به سؤالات پاسخ دهد و وظایفی را که گویی کاملاً هوشیار بود انجام دهد:

لینک منبع

و موارد مشابهی در مطالعه کمبریج «آگاهی بدون قشر مغز: چالشی برای علوم اعصاب و پزشکی» در سال 2006 وجود دارد که نشان می‌دهد چگونه کودکانی که با هیدرانسفالی متولد می‌شوند هنوز قادر به انجام عملکردهای سطح بالاتر هستند:

لینک منبع

  • در مورد تحقیق شما دربارۀ تجربیات نزدیک به مرگ چطور؟

برخی از بهترین شواهد دال بر عملکرد آگاهی مستقل از مغز از تجربیات نزدیک به مرگ به دست آمده است. اینها تجربیات عمیقی است که برخی در آستانه مرگ گزارش می‌دهند. موردهای NDE افرادی هستند که از نظر بالینی مرده‌اند و پس از یک فاصله کوتاه با خاطراتی از آنچه پس از آن دوره تجربه کرده‌اند، احیا یا بازگردانده می‌شوند. آنها معمولاً وضوح ذهنی استثنایی، تصاویر حسی واضح، خاطره‌ای واضح از تجربه خود و تجربه‌ای واقعی تر از زندگی روزمره خود را گزارش می‌دهند. همه اینها در شرایط تغییر شدید عملکرد مغز رخ می‌دهد که تحت آن مدل ماتریالیستی، گفته می‌شود که آگاهی غیرممکن است.

  • تقریباً چند مورد از این موارد مورد بررسی قرار گرفته است؟

بین 10 تا 20 درصد از افرادی که از مرگ بالینی احیا شده اند، تجربه های نزدیک به مرگ گزارش شده است، من تقریباً 1000 مورد از این موارد را بررسی کرده ام. میانگین سنی 31 سال است، طیف بسیار گسترده ای وجود دارد. یک دختر جوان تجربه‌ای را گزارش کرد که در 8 ماهگی تحت عمل جراحی کلیه قرار گرفته بود – مسن‌ترین تجربه کننده نزدیک به مرگ 81 سال داشت. حدود یک سوم در طول عمل جراحی، یک چهارم در هنگام بیماری جدی و یک چهارم در طول حوادث تهدید کننده زندگی رخ داده بود.

  • ویژگی های مشترک یک تجربه نزدیک به مرگ چیست؟

تغییرات در تفکر، تغییر در حالت عاطفی، ویژگی های ماوراء الطبیعه و سایر ویژگی های دنیوی از ویژگی های مشترک NDE ها هستند. تغییرات در تفکر در طول NDE شامل تغییر حس زمان است. اغلب افراد گزارش می‌دهند که زمان در طول تجربه متوقف شده یا دیگر وجود ندارد. همچنین شامل حس مکاشفه یا درک است که در آن همه چیز در جهان شفاف می‌شود. این احساس وجود دارد که افکار افراد، بسیار سریعتر و واضح تر از حد معمول هستند، و در نهایت مروری بر زندگی یا خاطره پانورامایی وجود دارد که به نظر می‌رسد کل زندگی او در مقابل او به سرعت نشان داده می‌شود.

عواطف معمولی که در طول NDE گزارش شده اند عبارتند از:

  • احساس آرامش و رفاه
  • احساس وحدت کیهانی یا یکی بودن با همه چیز
  • احساس شادی کامل
  • و احساس دوست داشته شدن بدون قید و شرط

ویژگی های ماوراءالطبیعه که اغلب در NDE گزارش می‌شود شامل حس ترک بدن فیزیکی است که گاهی اوقات تجربه خارج از بدن (OBE) نامیده می‌شود، که در آن حواس فیزیکی افراد، مانند شنوایی یا تجربه بصری، واضح تر از همیشه می‌شود. برخی با شنیدن صداهایی که در این زندگی وجود ندارند  احساس ESP را تجربه می کنند.[ادراک فراحسی یا ادراک خارج حسی (Extrasensory perception) یا حس ششم یا چشم سوم نیز نامیده می‌شود] دانستن چیزهایی فراتر از محدوده حواس فیزیکی مانند چیزهایی که در یک مکان دور اتفاق می افتد.

و در نهایت، آنها ممکن است چشم اندازهای آینده را گزارش کنند. بسیاری در NDE های خود گزارش می‌دهند که وارد دنیا یا قلمروی دیگر یا غیرزمینی شده اند. بسیاری گزارش می‌دهند که به مرزی رسیده‌اند که نمی‌توانستند از آن عبور کنند، یا به نقطه‌ای بی‌بازگشت که اگر از آن عبور می‌کردند، اجازه بازگشت به زندگی را نداشتند. بسیاری از مواجهه یا دیدن یک موجود عرفانی گزارش می‌دهند و برخی از ملاقات ارواح متوفی، اغلب از عزیزان، که در قلمروی دیگر از شخص استقبال می‌کنند. یا در برخی موارد بازگرداندن آنها به زندگی دیگر.

  • آیا افراد پس از بازگشت به آگاهی، احساسات [آن] تجربه را حفظ می‌کنند؟

یکی از چیزهایی که در مورد NDE به عنوان یک روانپزشک مورد علاقه من است، پیامدهای عمیقی است که مردم گزارش می‌کنند. تغییر مداوم در ارزش‌ها که با گذشت زمان از بین نمی روند. تجربه‌کنندگان نزدیک به مرگ به طور قاطع گزارش می‌دهند که پس از این تجربه «معنوی‌تر» هستند، برای دیگران شفقت بیشتری دارند و تمایل بیشتری برای کمک به دیگران دارند، قدردانی بیشتری از زندگی دارند و احساس قوی‌تری از معنا یا هدف در زندگی دارند. اکثریت قریب به اتفاق NDE ها گزارش می‌دهند که اعتقاد قوی تری دارند که ما از مرگ بدن جان سالم به در می‌بریم و به همان اندازه بسیاری گزارش می‌دهند که دیگر هیچ ترسی از مرگ ندارند. حدود نیمی از آنها علاقه خود را به دارایی های مادی از دست می‌دهند، و بسیاری گزارش می‌دهند که دیگر هیچ علاقه ای به اعتبار و رقابت ندارند. برخی کمتر به اموال مادی و تمثال‌ها وابسته می‌شوند و دلسوزتر می‌شوند.

  • ممکن است گام به گام به ما توضیح دهید که چگونه تجربه NDE نشان می‌دهد که هوشیاری توسط مغز ایجاد نمی‌شود؟

از بین چند صد نفر NDE که من مطالعه کرده‌ام، %47 گزارش می‌دهند که تفکرشان واضح‌تر از حالت عادی بیداری است، %38 می‌گویند سریع‌تر از حد معمول است، %29 می‌گویند منطقی‌تر از حد معمول است، و %17 می‌گویند که فکر می‌کنند کنترل بیشتری بر افکارشان دارند. تجزیه و تحلیل سوابق پزشکی آنها نشان می‌دهد که عملکرد ذهنی در افرادی که نزدیک به مرگ هستند به طور قابل توجهی بهتر است. بسیاری از NDE ها یک بررسی پانوراما از زندگی را تجربه می کنند، نه فقط تصاویر بصری، بلکه رویدادهای مفصل، گاهی اوقات کل زندگی آن شخص.

یک پرستار 25 ساله افسرده و اوردوز شده بود. او از بیمارستانی که در آن کار می‌کرد دارو مصرف کرد و به شدت بیمار شد، سپس تصمیم گرفت برای کمک تلفنی تماس بگیرد. سعی کرد به سمت تلفن برود، اما در ایستادن و راه رفتن مشکل داشت. او دچار این توهم شده بود که در آپارتمانش افراد کوچک زیادی وجود دارند که او را از رسیدن به تلفن باز می‌دارند. در آن حالت گیج، او متوجه شد که بدنش را رها کرده و سه متر بالاتر از خودش ایستاده بود – بدنش را تماشا کرد که بی‌ثبات می‌تابید و خود را دید که با سردرگمی به اطرافیانش نگاه می‌کند. او از آن منظره در بالا، بسیار واضح فکر می‌کرد و دیگر نمی‌توانست افراد کوچک [که در توهمش دیده بود] را ببیند. بنابراین هوشیاری او بدنش را ترک کرده بود و می‌توانست ببیند که در پایین چه اتفاقی برایش می‌افتد.

پروفسور کنت رینگ مطالعه‌ای بر روی 31 نابینای تجربه کننده نزدیک به مرگ انجام داد که قادر به توصیف صحنه اطراف خود بودند، از جمله توصیف دقیق رنگ، تعدادی از اشیا. در بررسی اخیر 93 گزارش منتشر شده، یک مطالعه نشان داد که 92 گزارش کاملاً دقیق، %6 دارای خطای جزئی و [فقط] %1 اشتباه بودند – اما حتی در موردی که شخص ابتدا آن را به شخص دیگری گزارش کرد، %90 درست بود.

همچنین بخوانید  گفت‌وگو با دکتر جفری لانگ: «هزار تجربه نزدیک به مرگ چه چیزهایی درباره مرگ به ما می‌آموزد؟»

یک راننده ون 56 ساله در حین عمل قلب اضطراری، در حالی که کاملا بیهوش بود، بدن خود را ترک کرد و توانست به پایین نگاه کرده و جسد خود را ببیند. او در کمال تعجب دید که به نظر می‌رسد جراح طوری دست هایش را تکان می‌دهد که انگار می خواهد پرواز کند. این کاری نیست که از یک جراح انتظار داشته باشید انجام دهد. روز بعد از عمل، او از دکتر پرسید که چرا «بازوهایش را تکان می داد؟» جراح شرمنده شده و از بیمار پرسید: «چه کسی این را به شما گفته است؟» هیچ کس به او نگفته بود؛ او خودش در حین عمل آن را از بالا دید. وقتی جراح به خجالتش غلبه کرد، توضیح داد که بر دستیارانش نظارت می‌کند و برای اینکه مطمئن شود دست‌هایش در دستکش‌های استریل باقی می‌ماند، آن‌ها را روی سینه‌اش گذاشته و از آرنج‌هایش استفاده کرد تا پرستارانش را راهنمایی کند که کجا را باید برش دهند. به این شکل به نظر می‌رسید که او می‌خواهد پرواز کند.

  • آیا در طول یک NDE گزارشی از دیدن افراد دیگر یا بستگان خانوادگی هم داشته اید؟

از میان چند صد NDE که مطالعه کرده‌ام، %42 گزارش دادند که افرادی را در طول NDE دیده‌اند.

یک متخصص اطفال آمریکایی پسر 9 ساله مبتلا به مننژیت را درمان کرد. در طول 36 ساعت پسر توسط والدین مضطرب خود محاصره شده بود که هرگز تخت او را ترک نکردند. او در حین هوشیاری، هنگامی که تب او شکست، تعریف کرد که چند تن از بستگان فوت شده خود، از جمله خواهرش ترزا را دیده که به او گفته است باید به بدنش برگردد. پدر بسیار ناراحت شد، زیرا ترزا در ایالت دیگر در دانشگاه درس می‌خواند و سالم بود. اما پسر اصرار کرد که ترزا به او گفته که [خودش] باید آنجا بماند و او باید برگردد. پدر بعداً فهمید که ترزا در واقع در یک تصادف اتومبیل کشته شده است.

گاهی اوقات فرد متوفی در NDE فردی است که تجربه کنندگان نزدیک به مرگ از وجود او اطلاعی نداشتند. الیزابت کوبلر راس موردی را از زنی گزارش داد که برادرش را در حین عمل جراحی قلب دید. والدین او بعدا فاش کردند که او برادری دارد که قبلاً هرگز به او اشاره نکرده بودند. البته اگر آگاهی توسط مغز تولید می‌شود، پس وقتی مغز می‌میرد، آگاهی پایان می‌یابد – نمی‌تواند به تجسم دیگری ادامه دهد – بنابراین اگر برخی از ما زندگی گذشته خود را به یاد بیاوریم، آن‌وقت آن خاطرات نمی‌توانند تنها در مغز باقی بمانند.

  • دکتر ایبن الکساندر همین نوع داستان را گزارش می‌کند، او می‌گوید در NDE خود خواهرش راهنمای او بوده است، او نمی‌دانست که یک خواهر دارد تا زمانی که والدینش فاش کردند که او قبل از تولد او مرده بود. درباره کار ایان استیونسون در تناسخ چطور؟ آیا او دلیل علمی تناسخ پیدا کرد؟

دکتر استیونسون بسیاری از تحقیقات خود را در آسیا انجام داد، جایی که تناسخ بخشی پذیرفته شده از هنجارهای اجتماعی است. کودکان اسامی، نام اقوام، و جزئیات چگونگی پایان زندگی گذشته خود را ذکر کردند. در بسیاری از موارد می‌توانستیم کودک را به روستای دورافتاده ببریم و کودک می‌توانست افراد و مکان‌هایی را که قبلاً در این زندگی دیده نشده بود شناسایی کند. آنها ممکن است ویژگی‌های زندگی قبلی را نشان دهند. گاهی اوقات زندگی گذشته را به عنوان یک جنسیت دیگر به یاد می‌آورند، یا یک کودک مسلمان بودن را به یاد می آورد و انواع خاصی از غذاها را رد می‌کند، یا آنها خلبانان ژاپنی بودند که در جریان جنگ جهانی دوم در برمه سرنگون شدند، و غذاهایی را که والدینشان پیشنهاد می‌کنند رد می‌کنند و غذاهای سنتی ژاپنی می‌خواهند.

برخی مهارت‌های غیرمعمولی را به نمایش می‌گذارند که به آن‌ها آموزش داده نشده است، سازی می‌نوازند که به آنها یاد داده نشده است، یا مهارت‌هایی مرتبط با شغل خود در زندگی گذشته دارند. ما همچنین کودکانی را که می‌توانند به زبان‌هایی صحبت کنند که مربوط به کشور فعلی‌شان نیست، بررسی کرده‌ایم. 335 نفر از آنها دارای خال‌های مادرزادی یا نقایص مادرزادی مشابه زخم های زندگی گذشته بودند، %18 موارد با سوابق پزشکی تایید شده یا گزارش های کالبد شکافی مطابقت دارند که زخم های مرگ مطابق با علائم زندگی فعلی است.

  • آیا موارد زیادی در ایالات متحده وجود دارد؟

جیمز لینینگر، متولد لوئیزیانا، در دوران کودکی، به نظر می‌رسید که کشته شدنش در طول جنگ جهانی دوم را به یاد می‌آورد. او اغلب با هواپیما بازی می‌کرد و از کابوس گیر افتادن در هواپیما با فریاد از خواب بیدار می‌شد. جیمز جزئیات زیادی از زندگی گذشته خود از جمله نام هواپیمای خود و جزئیات هواپیما، ناو هواپیمابری که از آن پرواز کرده و جزئیات مرگ خود را بیان کرد. خواهرش اظهارات پسر را از دوستانش تایید کرد و اشیایی را در خانه اش شناسایی کرد که در زندگی قبلی، به او تعلق داشت. او متقاعد شد که این پسر کوچک در واقع تولد دوباره برادرش است.

  •  به نظر می رسد شما می گویید بر اساس تحقیقات می‌توان گفت که در برخی موارد، آگاهی بدون وجود مغز حتی بهتر عمل می کند.

شواهد زیادی از تحقیقات علمی وجود دارد که نشان می‌دهد مغز، تحت شرایط خارق‌العاده، احتمالا ارتباطی با آگاهی ندارد و آگاهی در واقع می‌تواند بدون واسطه‌گری مغز فیزیکی بهتر عمل کند. باز هم این شواهد توسط اکثر دانشمندان آمریکایی پذیرفته یا شناخته شده نیست، با این حال وجود دارد. شواهد قابل اعتماد و قابل تکرار است. ما مواردی از افرادی داریم که مغزشان سال‌ها در حال زوال است، ناگهان در بستر مرگ به وضوح فکر می‌کنند، افرادی که گاهی اوقات با هوش بالا عملکرد طبیعی دارند و تقریباً هیچ بافت مغزی ندارند، ما افرادی را داریم که در طول یک تجربه نزدیک به مرگ، واضح‌تر از همیشه فکر می‌کنند درحالی که مغزشان به درستی کار نمی‌کند. ما بچه‌های بسیار کوچکی داریم که به سختی می‌توانند صحبت کنند اما از زندگی گذشته خود، با جزئیات دقیق صحبت می‌کنند.

این پدیده‌ها – که همگی توسط روش‌شناسی‌های علمی مدرن به خوبی بررسی شده‌اند و بر اساس دهه‌ها یا قرن‌ها پژوهش قبلی ساخته‌شده‌اند – قویاً نشان می‌دهند که در شرایط خارق‌العاده، آگاهی می‌تواند تولید شود و می‌تواند بدون واسطه‌گری مغز فیزیکی، عمل کند.

  • ممنون

[مترجم: مهدی کاظمی]


منابع : منبع انتشار دهنده

کتاب «زندگی پس از مرگ شگفت‌انگیز است: ماجراهای بیشتر در سوی دیگر» نوشته ریچارد مارتینی، انتشارات همینا. 2014.
مکالمات دکتر بروس گریسون (استاد روانپزشکی در دانشگاه ویرجینیا، نویسنده مشترک «ذهن تقلیل ناپذیر»).
سخنرانی دکتر بروس گریسون در دارمشالا به نمایندگی از “کنفرانس کیهان شناسی و آگاهی – ذهن و ماده” در سال 2011.


آدرس کوتاه: https://neardeath.org/9DPx4

مرتبط پست ها

گفت‌وگو با دکتر جفری لانگ: «هزار تجربه نزدیک به مرگ چه چیزهایی درباره مرگ به ما می‌آموزد؟»
گفت‌وگوها

گفت‌وگو با دکتر جفری لانگ: «هزار تجربه نزدیک به مرگ چه چیزهایی درباره مرگ به ما می‌آموزد؟»

1401/11/21
گفت‌وگو با دکتر کنت رینگ؛ «هرگز آن آدم سابق نمی‌شوید»
گفت‌وگوها

گفت‌وگو با دکتر کنت رینگ؛ «هرگز آن آدم سابق نمی‌شوید»

1401/05/24
پست‌ بعدی
تجربۀ نرما ادواردز

تجربۀ نرما ادواردز

همچنین بخوانید

تجربه جان هرناندز
تجربه‌های گروهی

تجربه جان هرناندز

1399/10/22

این اتفاق در سال 1989 رخ داد. من مسئول یک گروه ویژه آتش نشانی بودم. ما معمولا برای آتش سوزی‌های خیلی مشکل یا مهار آتش سوزی در جنگل‌ها فرستاده می‌شدیم. آن روز من از ابتدای روز احساس دلشوره و نگرانی می‌کردم…

ادامه مطلب
شر وجود ندارد – تنها جهل است

تجربه تمی

1399/10/19
تجربه اینگرید هونکالا در 3 سالگی

تجربه اینگرید هونکالا در 3 سالگی

1399/10/16
تجربه شبه NDE در اثر تمرکز

تجربه شبه NDE در اثر تمرکز

1399/10/18

تجربه آرون

1399/10/21
بارگذاری بیشتر
در آغوش نور

کپی مطالب با ذکر منبع جایز است

بررسی مفاهیم تجربه‌ نزدیک به مرگ، تجربه‌های معنوی، متافیزیک، مرور زندگی و مرگ موقت

  • جمله‌های برگزیده
  • پرسش‌ها و پاسخ‌ها
  • ارسال تجربه‌های شخصی
  • پیوندها

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • تجربه‌های نزدیک به مرگ
    • تجربه‌های ایرانی
    • تجربه‌های غیر ایرانی
    • تجربه افراد مشهور
    • تجربه‌های کوتاه
    • تجربه‌های صوتی
    • تجربه‌های کودکان
    • تجربه‌های گروهی
    • ‌تجربه‌های منفی یا ترسناک
    • اتفاق‌های آینده
  • تجربه‌های شبه نزدیک به مرگ
    • تجربه‌های شبه NDE ایرانی
    • تجربه‌های شبه NDE غیرایرانی
  • مقاله‌ها و نقطه نظرها
  • گفت‌وگوها
  • کتاب