نگرشی به تجربههای ترسناک و منفی| اکثر تجربه های نزدیک به مرگ موجود به اصطلاح مثبت می باشند، یعنی دارای مؤلفه های خوشایند مانند احساس آرامش، خوشحالی، بازگشت به وطن، عشق و محبت، و بخشیده شدن و قبول هستند. ولی تعداد کمتری از تجربه ها نیز وجود دارند که به آنها تجربه های منفی یا ناخوشایند (Distressing NDEs) گفته می شود. این تجربه ها معمولاً تفاوت زیادی با تجربه های مثبت دارند و در آنها به جای مؤلفه های مطلوبی که ذکر شد، مؤلفه های ناخوشایندی مانند احساس تنهائی شدید، تاریکی عمیق و بی نهایت، ترس از موجودات شرور و مخوف، احساس عذاب و قضاوت منفی، و چیزهائی از این قبیل دیده می شود. تعداد تجربههای منفی به نسبت تجربههای مثبت در اقلیت میباشد. واضح نیست که آیا این به علت این است که این تجربهها کمتر از تجربههای مثبت و دلپذیر اتفاق میافتند یا اینکه این تجربهها کمتر گزارش میشوند، یا هر دو. میتوان تصور کرد که افرادی که تجربه هراسناک داشتهاند احتمالاً به خاطر ترس از قضاوت منفی دیگران کمتر مایل به بازگو کردن آن باشند. همچنین این افراد برای تسکین خود ممکن است سعی در توجیه تجربه خود به عنوان توهم و بی اهمیت قلمداد کردن آن نمایند، یا سعی در فراموش کردن آن کنند و نخواهند با بازگو کردن آن، آن را دوباره در خاطر زنده کنند. با این وجود تحقیقات مختلف نشان میدهد که تقریباً بین 1 تا 20 درصد گزارشها مربوط به تجربههای منفی هستند.
بروس گریسون (Bruce Greyson) در یکی از تحقیقات خود که در آن 30 تجربۀ منفی را بررسی کرده است، آن ها را به سه دسته تقسیم میکند:
گروه اول که تعداد بسیار کمی را تشکیل میدهند مربوط به تجربههایی هستند که شبیه به تجربههای معمول و مثبت میباشد ولی تجربه کننده معمولاً در ابتدا از آن به علل مختلفی از آنچه بر او اتفاق میافتد واهمه دارد. در این تجربهها آنچه برای تجربه کننده ناخوشایند مینماید معمولاً احساس از دست دادن منیت یا اگو (Ego) و کنترل، دیدن بدن خود از خارج، انتقال به عالمی دیگر، و جدایی شخص از دنیا و آنچه در دنیا به آن عادت کرده یا دل بسته، و به اصطلاح “آدمیت” اوست. معمولاً این تجربهها به محض اینکه شخص آنچه که بر او اتفاق میافتد را قبول میکند و از مقاومت دست میکشد مانند اکثریت تجربهها به تجربهای مثبت و لذت بخش تبدیل میگردد.
گروه دوم تجربههایی هستند که با احساس مربوط به نابودی، عدم مطلق، یا محکومیت به زیستن ابدی در فضایی مطلقاً تاریک و تنها و تهی، بدون هیچ گونه مشخصه، موجود، احساس، و یا ارتباط همراه میباشند. گاهی این تجربهها با نوعی احساس پوچی و اینکه تمامی هستی و زندگی یک خیال و توهم بوده است همراه هستند. در مواردی این تجربهها نیز در نهایت به تجربۀ مثبت ختم میشوند. رومر (Rommer) در تحقیقات خود گروهی از تجربههای منفی را مورد بررسی قرار داده است. در تحقیقات وی 55 درصد افرادی که تجربۀ تنهائی و تاریکی ابدی (Ethernal Void) دارند افرادی هستند که دست به خودکشی زدهاند.
گروه سوم تجربههای منفی از دید گریسون به اصطلاح حالت جهنمی داشته و تصاویر و مشخصههایی که ما به طور معمول به جهنم نسبت میدهیم را دارا هستند، مانند آزار موجودات پلید و مخوف، فرو افتادن در درهای از تاریکی یا آتش، درد شدید، یا امثال آن. این تجربهها کمتر از دو گروه اول به تجربهای خوشایند میانجامند. گریسون در مقالۀ خود یک نمونه از این تجربهها را از قول یک نجار که در سن 48 سالگی دست به خودکشی زده بود نقل میکند. او که مدتی برای یک مسافرت با همسرش پولهایش را پسانداز کرده بود به خاطر رانندگی در حالت مستی دستگیر شده و مجبور شده بود گواهی نامۀ رانندگی خود و تقریباً تمام آن پسانداز را برای پرداخت جریمه و سایر هزینههای قانونی از دست بدهد. او از ناراحتی دست به خودکشی زده و میگوید:
«من از سقف انباری که در عقب حیاط داشتیم خود را حلق آویز کردم…بدن خود را از خارج میدیدم که در میان زمین و هوا معلق بود. صحنۀ ترسناکی بود و شیاطین و ارواح پلید را میدیدم که تمام آن جا را پر کرده و من را محاصره کرده بودند… گویی آنها میدانستند که من را خواهند داشت و منتظر مرگ کامل من بودند تا من را به پایین کشیده و تا ابدیت مورد شکنجه قرار دهند. این بدترین نوع جهنم بود. میدانستم که باید هر طور شده به بدنم باز گردم. به سرعت به درون خانه رفتم و از میان دیوارها و درها بدون باز کردن آنها گذشتم. همسرم را یافتم و فریاد کمک زدم ولی او نمیتوانست صدای من را بشنود. در آنجا من به درون بدن او رفتم، میتوانستم از چشمان او ببینم و از گوشهای او بشنوم. در آن لحظه توانستم با او ارتباط برقرار کنم و او ناگهان فریاد کشید خدای من، و یک چاقو از آشپزخانه برداشته و به سمت انباری دوید… وقتی که کادر امداد پزشکی به آنجا رسیدند قلب من متوقف بود و نبضی نداشتم.»
خودکشی و تجربه نزدیک به مرگ
جوانی از کشور کره که به خاطر افسردگی شدید دست به خودکشی زده بود این گونه مینویسد:
«…من به خاطر افسردگی شدید با استفاده از مقدار بسیار زیادی دارو خودکشی کردم ولی 4 ساعت بعد همسایهام مرا پیدا کرده و نجات داد. به یاد دارم که در حالی که در هوا معلق بودم آمبولانس را دنبال میکردم و از بالا میدیدم که چگونه تیم پزشکی روی بدن من کار میکردند. خاطرۀ بعدی من این است که با سرعت از یک تونل تاریک و دود و مه گرفته عبور کردم و در فضای بیرونی رها شدم. میتوانستم تمام کهکشانها و ستارهها و سیارات و زمین را ببینم. در آنجا نوعی احساس اشتباه و گناه، و احساس بسیار شدید تنهائی در من حاکم بود. من در آنجا مطلقاً تنها بودم، بدون حضور خدا. احساس کردم چیزی پشت سر من است که اگر به طرف آن برگردم دیگر برای همیشه در آن مکان خواهم ماند. آنجا جای راحت و دلپذیری نبود. ناگهان دیدم که تمامی جهان پیش روی من، منجمله زمین، شعله ور شده و نابود شدند. در من نوعی آگاهی بود که این دنیای من است که در حال نابود شدن است، نه دنیای دیگران، تنها دنیای من. همچنین میدانستم که نابودی دنیای من مطلقاً هیچ اثری روی دیگران ندارد. ناگهان من خود را در اتاق اورژانس بیمارستان و در فاصلۀ حدود 2 متر درسمت راست و بالای سرم یافتم و میدیدم که پرستار مشغول انجام کاری روی بدن من است. بعد از آن به یاد دارم که که چشمانم را باز کردم و دیدم روی تخت بیمارستان هستم و دستگاههای پزشکی به بدنم متصل شدهاند.»
مطالعۀ بعضی از تجربه های NDE نشان میدهند که بی اهمیت شمردن سلامتی و انجام مکرر کارهائی که میتوانند در نهایت به بدن آدمی لطمه زده و عمر طبیعی را کوتاه کنند، از روی سهل انگاری عمدی یا برای تفریح و ایجاد لذت آنی یا از روی بی اهمیت شمردن زندگی و نا امیدی، مانند اعتیاد به مواد مخدر یا الکل یا ریسکهای بدون دلیل که میتوانند موجب مرگ شوند، یا مراقبت نکردن از بدن یا عادتهای مخرب دیگر، درجه ای از خودکشی به حساب میآیند. چنین رفتاری اگر کنترل و مهار نشوند، میتوانند به تجربهای منفی در دنیای دیگر بیانجامند. البته بعضی از این عادتها، مانند اعتیاد، مزید بر بار منفی که به خاطر لطمه زدن به بدن دارند، به طور کلی جلوی پیشرفت و داشتن زندگی مولد را نیز گرفته، و به علاوه انسان را به طرز بیمار گونهای وابسته به چیزی که نباید به آن وابسته بود میکنند و در نهایت ضعف و نابودی جسم و روح را به دنبال خواهند داشت که میتوان اثر آن را در سرنوشت روح انسان در تجربههایی نظیر آنچه به آن اشاره شد دید. در قسمتی از تجربۀ NDE خود، زنی به نام ایمی این گونه میگوید:
« … در محیطی که من قرار داشتم عده ای بودند که هر کدام به نوعی زندگی خود را زودتر از آنچه موعد آنها بود پایان داده بودند. آنها چنان در طول زندگی خود در خود غرق بودند که نتوانسته بودند درسهای مهم زندگی را جذب کنند و زندگی خود را با سهل انگاری کوتاه نموده بودند…. من در این گروه کسی را ندیدم که خود را دار زده باشد یا با تفنگ یا چیز دیگری عمداً خودکشی کرده باشد. ولی من در آنجا درک کردم که بی اهمیت شمردن بدن و زندگی، یا ریسکهای خود خواهانه و احمقانه مانند استفادۀ بیش از حد از داروها بدون توجه به خطر آن یا رانندگی در حال مستی یا استفاده مکرر از مواد مخدر یا هر عمل دیگر که بتواند به مرگ زودرس بیانجامد به نوعی خود کشی محسوب میگردد…»
دکتر کنس رینگ در کتاب خود «زندگی در مرگ» تجربۀ 24 نفر را که دست به خودکشی زده بودند مورد بررسی قرار میدهد. هیچ یک از آنها پدیده هائی چون تونل، نور، ملاقات با اقوام درگذشته، یا ورود به عالمی نورانی و زیبا را گزارش نمیدهند. بیشتر این NDE ها معمولاً منقطع بوده و با احساس گم شدن، یا احساس حضور در مکانی تیره و بسیار غمگین و تنها، و گاهاً با احساس پشیمانی شدید همراه هستند. البته اینگونه نیست که تمامی افرادی که دست به خودکشی زدهاند NDE منفی داشته اند. هیچ کس جز خدا از سرنوشت و عاقبت کسانی که از این دنیا رفته اند خبر ندارد و نمیتواند در مورد آن قضاوت کند. ولی به نظر میرسد NDE بسیاری از آنها دارای جنبه های دردآور و ناخوشایند است. از مطالعۀ مجموعۀ این NDE ها میتوان این برداشت کلی را نمود که خودکشی راه نجات از دردها و مشکلات این دنیا نیست و بسیار ممکن است که روح این افراد بعد از مرگ نیز در همان درد و تنهائیهائی که سعی در فرار از آن داشتهاند همچنان اسیر باقی بماند. ولی همان گونه که گفته شد، تعداد به نسبت کمی از افرادی که دست به خودکشی زده اند را نیز می توان یافت که NDE آنها مثبت بوده است.
گرچه ادغام تجربه های منفی در زندگی روزمره و هضم و قبول آن در مقایسه با تجربه های مثبت و لذت بخش برای فرد تجربه کننده سخت تر است، رومر در تحقیقات خود دریافت که تجربه های منفی نیز مانند تجربه های مثبت معمولاً در نهایت باعث تغییرات مثبت در زندگی شخص تجربه کننده می گردند. بوش (Bush) در تحقیقات خود راجع به تجربه های منفی به نتایجی مشابه به رومر رسیده است. البته بوش اشاره میکند که گروهی سعی در توجیه تجربۀ منفی خود و توهم قلمداد کردن آن میکنند. احتمالاً چنین افرادی سعی زیادی در تغییر نحوۀ زندگی خود در اثر تجربهشان نخواهند کرد. ولی کلاً باید گفت که به علت اقلیت بودن تجربه های منفی نتایج تحقیقات بر روی آن هنوز قطعی نیست.
منابع:
“Distressing Near-Death Experiences”, Bruce Greyson and Nancy Evans Bush, PSYCHIATRY, vol. 55, Feb 1992.
Near Death Experience Research Foundation Website. http://www.nderf.org/Korean/james_nde_kr.htm
“Life at Death”, by Kenneth Ring, William Morrow & Co Publications, 1982, ISBN-13: 978-0688012533.